loading...

مجله خبری مساجد

بازدید : 13
سه شنبه 2 اسفند 1401 زمان : 10:21

پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو اعطا کرد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من صحبت بیان‌کنم، او حرف شروع مسجد امین مشهد کرد و اذعان کرد: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من ذکر کرد :

« شخصی به نام حسن بن مثله، هکر نستان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اتکا کن و گفتارش را تصدیق کن که حرف او، حرف ما میباشد . هیچ وقت، صحبت او مسجد سجاد مشهد را رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت معطل تو بودم .

حسن بن مثله، قصه را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .

چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله‏اش را در کنار شیوه به چرا آورده بود . حسن بن مثله، به فی مابین گله رفت . آن بز که از پشت‏سر گله می‏آمد، به سویش دوید . حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر اظهار کرد : « به خداوند عهد و پیمان! تا به امروز، من این بز را ندیده رزرو مسجد سجاد مشهد بودم و هیچ زمان در گله‏ی من نبود، جز امروز که در بین گله، آن را دیدم و هر یکسری خواستم که آن را بگیرم، میسر نشد » .

پس آن بز را به مقام آوردند و در آن جا راز بریدند .

سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت .

سپس وجوه رهق را نیز از اهل یک محل آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد آدرس مسجد سجاد مشهد را با چوب پوشانیدند .

پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو اعطا کرد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من صحبت بیان‌کنم، او حرف شروع مسجد امین مشهد کرد و اذعان کرد: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من ذکر کرد :

« شخصی به نام حسن بن مثله، هکر نستان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اتکا کن و گفتارش را تصدیق کن که حرف او، حرف ما میباشد . هیچ وقت، صحبت او مسجد سجاد مشهد را رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت معطل تو بودم .

حسن بن مثله، قصه را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .

چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله‏اش را در کنار شیوه به چرا آورده بود . حسن بن مثله، به فی مابین گله رفت . آن بز که از پشت‏سر گله می‏آمد، به سویش دوید . حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر اظهار کرد : « به خداوند عهد و پیمان! تا به امروز، من این بز را ندیده رزرو مسجد سجاد مشهد بودم و هیچ زمان در گله‏ی من نبود، جز امروز که در بین گله، آن را دیدم و هر یکسری خواستم که آن را بگیرم، میسر نشد » .

پس آن بز را به مقام آوردند و در آن جا راز بریدند .

سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت .

سپس وجوه رهق را نیز از اهل یک محل آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد آدرس مسجد سجاد مشهد را با چوب پوشانیدند .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 35
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 71
  • بازدید سال : 795
  • بازدید کلی : 1698
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه